آریسا و آریاآریسا و آریا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

آریسا و آریا نانازای مامان و بابا

شیطنت های آریا

دوتا گل قشنگم آریا و آریسا آریا جون تو هر وقت به محض اینکه مامان رو میبینی سریع سینه خیز می ری به طرفش و می خواهی بغل شی پسر قشنگم لااقل بغل مامان میایی دیگه اینقده اذیت نکن هی عینک مامان رو بر میداری مامان هم اینبار عینکش رو می ذاره روی چشای قشنگ تو و... بابا سریع اومد ازت عکس گرفت و مامان همینطور داشت می خندید از بس که تو خوشکل شده بودی شیطون مامان ...
1 آذر 1391

عکسهای هنری

سلام عشقولای مامان امروز تصمیم گرفتم ازتون چندتا عکس هنری بگیریم آخه شما دوتا اینقدر شیطونی می کنین که حالاحالاها نمی تونم ببرمتون آتلیه اریسا جون تو خیلی خوب همکاری کردی آخه تازه از خواب بیدار شده بودی و کاملا آماده بودی ولی آریاجونی تو همکاری زیادی نکردی و خوابت میومد ولی اینقده مامان جون غر زدی و نخوابیدی با اینحال چندتایی عکس ازتون گرفتم تو ادامه مطلب ببینید....... به آریسا می گم مامان نگاه کن به دوربین,  ببینید چه اداهایی درآورد تا من  تونستم یه عکس درست بگیرم واینا هم چندتا عکس مشترک از عشقولای مامان این هم عکس آریای شیطون و نمکی ما &n...
1 آذر 1391

بي خوابيهاي شبانه تون

سلام جيگراي مامان عسلاي مامان   الهي مامان قربونتون بره كه روز به روز بامزه تر ميشن دو شبه كه نيمه هاي شب دو تايي بيدار ميشين و مي خواهين بازي كنين و مامان بيچاره هم كلي خوابش مياد اخه بايد ساعت 6 بيدار شه بره سركار ولي شما دو تا وروجك نمي ذارين مامان راحت بخواب ديشب ساعت 3.30 شب بود كه اريسا خانم خوابش نميومد اينقد سرو صدا كرد تا اريا هم بيدار شد و سريع سينه خيز رفت پيش آريسا دوتايي روبه روي هم به شكم خوابيده و پستونك هاشون از توي دهن همديگه در مي آوردن و مي خنديدن ارياي شيطون  هي سرشو مي كرد توي تشك و مياورد بالا و اريسا هم مي خنديد منم ديدم اينجوري نميشه رفتم عقب تر تا بخوابم ولي خوابم نبرد آخه اينقد جيغ جيغ...
1 آذر 1391

كاراي جديدتون

جوجه هاي مامان امروز دقيقا نه ماه و نيمه شدين ديگه كم كم دارين يه يكسالگي نزديك ميشين و هر روز كاراي جديدي ياد مي گيرين آرياكه قربونش برم  داره سعي مي كنه وايسه ميره كنار بابا و با كمك بازوي بابا بلند ميشه و كلي اين ور و اون ور ميره ولي بازم خودشو نگه مي داره آريسا جيگر مامان هم تازگيا خودشو به جلو خم مي كنه و سرشو به زمين مي رسونه نمي دونم تلاش مي كنه كه سينه خيز بره يا شصت پاشو تو دهن بگيره ...
1 آذر 1391